knockدیکشنری انگلیسی به فارسیدر زدن، ضربت، صدای تغ تغ، درزدن، مشت، عیبجویی، بد گویی کردن از، زدن، کوبیدن، بهم خوردن، ضربات متوالی و تند زدن
knock upدیکشنری انگلیسی به فارسیدست کشیدن، برخورد کردن، از کار انداختن، سردستی اماده کردن، بهم زدن، تحریک کردن، بپایان رساندن، ابستن کردن، ناراحت کردن