معنی immediate | واژه یاب

همه دیکشنری مترادف طیفی آزاد

+

ترجمه مقاله

جست‌وجوی دقیق

immediate

دیکشنری انگلیسی به فارسی

فوری، بی درنگ، ضروری، بلا واسطه، بدیهی، پهلویی، انی

جست‌وجوی مشابه

immediate constituent

دیکشنری انگلیسی به فارسی

تشکیل دهنده فوری

immediate allergy

دیکشنری انگلیسی به فارسی

آلرژی فوری

immediate apprehension

دیکشنری انگلیسی به فارسی

بدبختی فوری

immediateness

دیکشنری انگلیسی به فارسی

بی پروا

immediatism

دیکشنری انگلیسی به فارسی

بیهوشی

جست‌وجوی متن

بلافصل (در وراثت و جانشینی)

دیکشنری فارسی به انگلیسی

immediate

بی میاندار

دیکشنری فارسی به انگلیسی

immediate

بی واسطه

دیکشنری فارسی به انگلیسی

immediate

نامجزا

دیکشنری فارسی به انگلیسی

immediate

نفر بعد در وراثت و جانشینی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

immediate