huddlesدیکشنری انگلیسی به فارسیهودل، ازدحام، اجتماع افراد یک تیم، درهم ریختگی، کنفرانس مخفیانه، روی هم ریختن، روی هم انباشتن، ازدحام کردن
hurdledدیکشنری انگلیسی به فارسیمتوقف شده، از روی مانع پریدن، فائق امدن بر، از روی پرچین یاچارچوب پریدن