harnessingدیکشنری انگلیسی به فارسیبهره برداری، مهار کردن، تحت کنترل دراوردن، تهیه کردن، افسار زدن، مطیع کردن
harassingدیکشنری انگلیسی به فارسیآزار و اذیت، اذیت کردن، بستوه اوردن، عاجز کردن، حملات پی درپی کردن، خسته کردن، تعرض کردن