hammerدیکشنری انگلیسی به فارسیچکش، پتک، چخماق، استخوان چکشی، میخ زننده، خوراک رایگان، کوبیدن، چکش زدن، سخت کوشیدن، ضربت زدن، پتک زدن
مختل کردندیکشنری فارسی به انگلیسیencumber, discomfit, dislocate, disrupt, hamper, interfere, invade, snag, unbalance, upset, violate