frettingدیکشنری انگلیسی به فارسیترسناک، جور بجور کردن، گلابتون دوزی کردن، اخم کردن، پوسترا بردن، کج خلقی کردن، ساییده شدن، وهوي هاي کردن، جویدن، رنگ امیزی کردن
frontingدیکشنری انگلیسی به فارسیجلو، رو کردن به، مواجه شده با، روبروی هم قرار دادن، در صف جلو قرار گرفتن