18 مدخل
قابل حل است، حل شدنی، تجزیه پذیر، قابل حل، جدا شدنی
انصراف، هرزه، فاسد، فاجر، از روی هرزگی، فاسد الاخلاق، بد اخلاق
انحلالپذیری
انحلال پذیری
قابل حل است، حل شدنی، تجزیهشدنی، اب شدنی، معاف شدنی
عزت نفس
dissoluble
dissoluble, resolvable
dissoluble, soluble, solvable
dissolutely, immorally, impurely, indecently