descantingدیکشنری انگلیسی به فارسیاز بین بردن، به درازا بحی کردن، زیاد سخن راندن، بسط مقال دادن، اواز زیر خواندن، ازادانه انتقاد کردن
discontinuityدیکشنری انگلیسی به فارسیانسجام، ناپیوستگی، انقطاع، عدم تجانس، انفصال، عدم پیوستگی، عدم اتصال، فاصله