41 مدخل
نمک زده، نمک گرفتن از، نمک گیری کردن از
نابود کننده
از بین بردن، نمک گرفتن از، نمک گیری کردن از
سرخ شده، نمک گرفتن از، نمک گیری کردن از
نمک زدایی، نمک گرفتن از، نمک گیری کردن از
desalters
desultorious
desultory
desultory, impertinent, inconsequent, irrelevant
desultory, stray