defineدیکشنری انگلیسی به فارسیتعريف كردن، تعریف کردن، مشخص کردن، معین کردن، تعیین کردن، معنی کردن، معلوم کردن، متصف کردن، محدود کردن
defileدیکشنری انگلیسی به فارسیفروریختن، گردنه، گذرگاه، الوده کردن، بی حرمت کردن، بی عفت کردن، رژه رفتن، ملوی کردن
definesدیکشنری انگلیسی به فارسیتعریف می کند، تعریف کردن، مشخص کردن، معین کردن، تعیین کردن، معنی کردن، معلوم کردن، متصف کردن، محدود کردن