collectsدیکشنری انگلیسی به فارسیجمع می کند، جمع کردن، وصول کردن، فراهم کردن، گرد اوردن، جمع اوری کردن، مدون کردن، متراکم کردن، فراهم اوردن
collectionsدیکشنری انگلیسی به فارسیمجموعه ها، مجموعه، کلکسیون، وصول، جمع اوری، اجتماع، گرد اوری، گرداورد