63 مدخل
مرطوب، برهنه کردن، اشکار کردن، عاری ساختن
باردیلیو
بارد، شاعر، رامشگر، شاعر و آوازخوان، زرهاسب
بارسا
تخم مرغ پخته شده
باردیلی
Baeda
baaed، بع بع کردن، مثل گوسفند صدا کردن
baedeker
bard