afflictionsدیکشنری انگلیسی به فارسیمصیبت ها، رنج، مصیبت، درد، رنجوری، شکنجه، پریشانی، مشقت، سیاه بختی، غم زدگی
بریدندیکشنری فارسی به انگلیسیablation, cleave, chop, clip, cut, intercept, slice, lop, nip, poll, scotch, sever, slash, snip