accedingدیکشنری انگلیسی به فارسیپیوستن، تن در دادن، راه یافتن، دست یافتن، رسیدن، نائل شدن، نزدیک شدن، رضایت دادن، موافقت کردن
باوردیکشنری فارسی به انگلیسیacceptance, belief, credence, credit, idea, notion, opinion, persuasion, sentiment
accretingدیکشنری انگلیسی به فارسیaccreting، با هم یکی شدن، تواما رشد کردن، متحد کردن، بهم افزودن یا چسبانیدن