stacksدیکشنری انگلیسی به فارسیپشته ها، پشته، دسته، دودکش، توده، بسته، خرمن، کومه، قفسه کتابخانه، انباشتن، پشته کردن، کومه کردن، خرمن کردن، توده کردن
sticksدیکشنری انگلیسی به فارسیچوب، چماق، عصا، چوب دستی، شلاق، چسبناک، چسبندگی، تاخیر، وقفه، وضع، پیچ درکار، باهو، چسبیدن، چسباندن، بهم پیوستن، فرو بردن، بستن، گیر کردن، گیر افتادن، سوراخ کرد