یکه خوردندیکشنری فارسی به انگلیسیblench, boggle, double take, jar, recoil, rock, shake, shy, start, startle, wince
یکهدیکشنری فارسی به انگلیسیjar, jump, lone, shake, shock, single, solitary, spring, start, turn, unit, unity, wince, wrench
inbreedsدیکشنری انگلیسی به فارسیinbreeds، تولید کردن، بوجود اوردن، از جانوران همتیره تخم کشیدن، از یک نژاد ایجاد کردن
inbreedدیکشنری انگلیسی به فارسیinbreed، تولید کردن، بوجود اوردن، از جانوران همتیره تخم کشیدن، از یک نژاد ایجاد کردن
upstartدیکشنری انگلیسی به فارسیتازه به دوران رسیده، نوکیسه، ادم متکبر، یکه خوردن، روشن کردن، تازه بدوران رسیده