یکهدیکشنری فارسی به انگلیسیjar, jump, lone, shake, shock, single, solitary, spring, start, turn, unit, unity, wince, wrench
یکه خوردندیکشنری فارسی به انگلیسیblench, boggle, double take, jar, recoil, rock, shake, shy, start, startle, wince
upstartدیکشنری انگلیسی به فارسیتازه به دوران رسیده، نوکیسه، ادم متکبر، یکه خوردن، روشن کردن، تازه بدوران رسیده
acclimatizationدیکشنری انگلیسی به فارسیانعطاف پذیری، خو گرفتگی، توافق با اب و هوای یک محیط، عادت به اب هوای تازه