یاردیکشنری فارسی به انگلیسیally, companion, company, comrade, darling, lover, friend, friendly, helpmate, love, sweetheart, teammate
trollدیکشنری انگلیسی به فارسیترول، چرخش، غول یا جن ساکن غار وکوه، دایره وار حرکت کردن، چرخاندن، سراییدن، چرخیدن، گشتن
trollsدیکشنری انگلیسی به فارسیترول ها، چرخش، غول یا جن ساکن غار وکوه، دایره وار حرکت کردن، چرخاندن، سراییدن، چرخیدن، گشتن
reevesدیکشنری انگلیسی به فارسیریو ها، یلوه ماده، کد خدا، کلانتر، از تنگنا یا جای باریکی گذشتن، نخ را از سوراخ سوزن گذراندن