یاردیکشنری فارسی به انگلیسیally, companion, company, comrade, darling, lover, friend, friendly, helpmate, love, sweetheart, teammate
billiesدیکشنری انگلیسی به فارسیبیلیس، یار، نوعی کتری فلزی، چماق یا گرز راهزنان، همدم، رفیق، برادر، چوب دستی، باطوم یا چوب قانون پاسبان