یاردیکشنری فارسی به انگلیسیally, companion, company, comrade, darling, lover, friend, friendly, helpmate, love, sweetheart, teammate
trollدیکشنری انگلیسی به فارسیترول، چرخش، غول یا جن ساکن غار وکوه، دایره وار حرکت کردن، چرخاندن، سراییدن، چرخیدن، گشتن
trollsدیکشنری انگلیسی به فارسیترول ها، چرخش، غول یا جن ساکن غار وکوه، دایره وار حرکت کردن، چرخاندن، سراییدن، چرخیدن، گشتن
cloistersدیکشنری انگلیسی به فارسیغارها، ایوان، صومعه، راهرو سرپوشیده، دیر، اطاق یا سلول راهبان و تارکن دنیا، گوشهنشینی کردن، در صومعه گذاشتن