scaldingدیکشنری انگلیسی به فارسیسوزاندن، با آب گرم سوزاندن، اب جوش ریختن روی، تاول زده کردن، اب پز کردن
scaldدیکشنری انگلیسی به فارسیسوزاندن، سوختگی، تاول، اثر اب جوش بر روی پوست، با آب گرم سوزاندن، اب جوش ریختن روی، تاول زده کردن، اب پز کردن
scaldsدیکشنری انگلیسی به فارسیسوزش، سوختگی، تاول، اثر اب جوش بر روی پوست، با آب گرم سوزاندن، اب جوش ریختن روی، تاول زده کردن، اب پز کردن
scaldedدیکشنری انگلیسی به فارسیذوب شده، با آب گرم سوزاندن، اب جوش ریختن روی، تاول زده کردن، اب پز کردن
eyesدیکشنری انگلیسی به فارسیچشم ها، چشم، بینایی، دیده، عین، کاراگاه، باجه، دهانه، سوراخ سوزن، مرکز هر چیزی، دکمه یا گره سیب زمینی، دیدن، نگاه کردن، پاییدن