گنگدیکشنری فارسی به انگلیسیabsent, ambiguous, bent, blank, dumb, equivocal, fuzzy, gang, inarticulate, inexpressive, mute, noncommittal, obscure, opaque, silent, speechless, vague
dummiesدیکشنری انگلیسی به فارسینوه ها، ادمک، عروسک، مانکن، ادم ساختگی، شخص لال و گیج و گنگ، بطور مصنوعی ساختن
dummyدیکشنری انگلیسی به فارسیساختگی، ادمک، عروسک، مانکن، ادم ساختگی، شخص لال و گیج و گنگ، بطور مصنوعی ساختن، مصنوعی، تصنعی