scoopدیکشنری انگلیسی به فارسیچاقو، حرکت شبیه چمچه زنی، ملاقه، چمچه، بقدر یک چمچه، گلوله بستنی، خاک انداز، کج بیل، اسباب مخصوص در اوردن چیزی، بیرون اوردن، گود کردن، کندن
jouncesدیکشنری انگلیسی به فارسیمی گوید، تکان خوردن، تکان دادن، دست انداز داشتن، بشدت بالا و پایین پریدن