slackدیکشنری انگلیسی به فارسیشل، کساد، کسادی، سکون، قطع، شلی، انقطاع، شل کردن، سست کردن، کساد کردن، ضعیف کردن، فرو نشاندن، سست، ضعیف، پشت گوش فراخ، فراموشکار، کند، بطی ء، گشاد
gulpدیکشنری انگلیسی به فارسیگول زدن، قورت، جرعه، لقمه بزرگ، بلع، صدای حاصله از عمل بلع، قورت دادن، فرو بردن
sinkدیکشنری انگلیسی به فارسیفرو رفتن، چاهک، لگن دستشویی، دست شویی اشپزخانه، وان دستشویی، رسوخ، ته نشینی، حفره یا گودال، غرق شدن، نزول کردن، مستغرق بودن، فرو بردن، ته رفتن، نشست کردن، گود ا
sankدیکشنری انگلیسی به فارسیغرق شدن، فرو رفتن، نزول کردن، مستغرق بودن، فرو بردن، ته رفتن، نشست کردن، گود افتادن