anglesدیکشنری انگلیسی به فارسیزاویه، گوشه، طرف، کنج، قلاب ماهی گیری، تیزی یا گوشه هر چیزی، با قلاب ماهی گرفتن، دام گستردن، دسیسه کردن
Angleدیکشنری انگلیسی به فارسیزاویه، گوشه، طرف، کنج، قلاب ماهی گیری، تیزی یا گوشه هر چیزی، با قلاب ماهی گرفتن، دام گستردن، دسیسه کردن
recessesدیکشنری انگلیسی به فارسیرکود، تنفس، فترت، گوشه، عقب نشینی، دوره فترت، تو رفتگی، طاقچه، پس زنی، تعطیل موقتی، کنار، تو رفتگی در دیوار، باز گشت، تنفس کردن، پس رفت کردن، موقتا تعطیل کردن،