گندیدگیدیکشنری فارسی به انگلیسیdecay, decomposition, fetidness, putrefaction, putrescence, rankness, rot, spoilage
putrefyدیکشنری انگلیسی به فارسیبذرفی، گندیدن، متعفن شدن، پوسیدن، فاسد شدن، چرک نشستن، چرک کردن، گنداندن
putrefiesدیکشنری انگلیسی به فارسیخرابکاری، گندیدن، متعفن شدن، پوسیدن، فاسد شدن، چرک نشستن، چرک کردن، گنداندن