گلهدیکشنری فارسی به انگلیسیbitch, clutch, complaint, corner, drove, flock, grievance, grouse, grumble, herd, horde, knot, pack, place, plaint, reproach, spot, troop
eyesدیکشنری انگلیسی به فارسیچشم ها، چشم، بینایی، دیده، عین، کاراگاه، باجه، دهانه، سوراخ سوزن، مرکز هر چیزی، دکمه یا گره سیب زمینی، دیدن، نگاه کردن، پاییدن