گشتدیکشنری فارسی به انگلیسیcomplete, entire, entirely, excursion, inflection, patrol, round, tour, turn
trekدیکشنری انگلیسی به فارسیگشت و گذار، سفر، کوچ مسافرت باگاری، بازحمت حرکت کردن، باسختی و آهستگی مسافرت کردن