گشاده دستدیکشنری فارسی به انگلیسیbighearted, bounteous, liberal, free, freehanded, generous, greathearted, largehearted, lavish, magnanimous, munificent, openhanded
گشاده دستیدیکشنری فارسی به انگلیسیbenevolence, bounty, generosity, largess, largesse, liberality, magnanimity
perchesدیکشنری انگلیسی به فارسیحشرات، ماهی لوتی، جایگاه بلند، جای امن، نشیمن گاه پرنده، چوب زیر پایی، تیر، قرار گرفتن، نشستن، در جای بلند قرار دادن
backsدیکشنری انگلیسی به فارسیعقب، پشت، پشتی، تکیه گاه، پشتی کنندگان، جبران، مدد، سوار شدن، پشتی کردن، طرفداری کردن، پشتانداختن، بعقب بردن، پشت چیزی نوشتن، ظهرنویسی کردن، بر پشت چیزی قرار گر
backدیکشنری انگلیسی به فارسیبازگشت، عقب، پشت، پشتی، تکیه گاه، پشتی کنندگان، جبران، مدد، سوار شدن، پشتی کردن، طرفداری کردن، پشتانداختن، بعقب بردن، پشت چیزی نوشتن، ظهرنویسی کردن، بر پشت چیزی
largessدیکشنری انگلیسی به فارسیثروتمندترین، گشاده دستی، بخشش، سخاوت، ازادگی، دهش، انعام، وسعت نظر، بخشیدگی