گشاده دستدیکشنری فارسی به انگلیسیbighearted, bounteous, liberal, free, freehanded, generous, greathearted, largehearted, lavish, magnanimous, munificent, openhanded
گشاده دستیدیکشنری فارسی به انگلیسیbenevolence, bounty, generosity, largess, largesse, liberality, magnanimity
paddlingدیکشنری انگلیسی به فارسیبچه گانه، دست و پا زدن، پارو زدن، با دست نوازش کردن، ور رفتن، با باله شنا حرکت کردن، با چوب پهن کتک زدن
resortsدیکشنری انگلیسی به فارسیاستراحتگاه، رفت و آمد مکرر، مامن، ملجا، میعادگاه، مفر، مراجعه، پناه گاه، پاتوغ، ملاقات مکرر، محل استراحت، متوسل شدن، دوباره دسته بندی کردن، متشبث شدن به