chafedدیکشنری انگلیسی به فارسیگسسته، بوسیله اصطکاک گرم کردن، اوقات تلخی کردن به، خونکسی را بجوش اوردن، خراشیدن، ساییدن، بههیجان اوردن، سابیدن
loopholeدیکشنری انگلیسی به فارسیگسست، راه گریز، روزنه، مفر، مزغل، سوراخ سنگر، سوراخ دیدبانی، سوراخ جا، سوراخ دیدهبانی ایجاد کردن، مزغل ساختن