گستردهدیکشنری فارسی به انگلیسیbroad, catholic, comprehensive, expansive, extended, extensive, extent, far-flung, large-scale, outspread, panoramic, regnant, wholesale, wide, widespread
striveدیکشنری انگلیسی به فارسیتلاش کن، کوشیدن، کوشش کردن، گستردن، سر و دست شکسن، جد و جهد کردن نزاع کردن
strivenدیکشنری انگلیسی به فارسیتلاش کرد، کوشیدن، کوشش کردن، گستردن، سر و دست شکسن، جد و جهد کردن نزاع کردن
strivesدیکشنری انگلیسی به فارسیتلاش می کند، کوشیدن، کوشش کردن، گستردن، سر و دست شکسن، جد و جهد کردن نزاع کردن
stroveدیکشنری انگلیسی به فارسیتلاش کرد، کوشیدن، کوشش کردن، گستردن، سر و دست شکسن، جد و جهد کردن نزاع کردن