گزنددیکشنری فارسی به انگلیسیdamage, detriment, disadvantage, harm, hurt, injury, lesion, taint, ulcer
nettleدیکشنری انگلیسی به فارسیگزنه، انواع گزنه تیغی گزنده، رنجه داشتن، بوسیله گزنه گزیده شدن، خونکسی را بجوش اوردن، بر انگیختن، ایجاد بی صبری و عصبانیت کردن