settlementsدیکشنری انگلیسی به فارسیشهرک ها، توافق، تصفیه، تسویه، پرداخت، مسکن، ته نشینی، واریز، کلنی، تعدیل، زیست گاه
hyperbolizingدیکشنری انگلیسی به فارسیhyperbolizing، گزافه گویی کردن، اغراق گفتن، بدرجه اغراق امیزی بزرگ کردن
hyperbolizedدیکشنری انگلیسی به فارسیهیپربولیزه، گزافه گویی کردن، اغراق گفتن، بدرجه اغراق امیزی بزرگ کردن