flocksدیکشنری انگلیسی به فارسیگله، رمه، جمعیت، دسته پرندگان، گروه، گرد امدن، جمع شدن، ازدحام کردن، جمع کردن، بصورت گله ورمه در امدن
flockدیکشنری انگلیسی به فارسیگله، رمه، جمعیت، دسته پرندگان، گروه، گرد امدن، جمع شدن، ازدحام کردن، جمع کردن، بصورت گله ورمه در امدن
sniffledدیکشنری انگلیسی به فارسیخراب شده، تودماغی صحبت کردن، در حال عطسه صحبت کردن، با فن فن صحبت یا گریه کردن
snifflesدیکشنری انگلیسی به فارسیsniffles، عطسه، زکام، صحبت تودماغی، فن فن، تودماغی صحبت کردن، در حال عطسه صحبت کردن، با فن فن صحبت یا گریه کردن
sniffleدیکشنری انگلیسی به فارسیخراب کردن، عطسه، زکام، صحبت تودماغی، فن فن، تودماغی صحبت کردن، در حال عطسه صحبت کردن، با فن فن صحبت یا گریه کردن