reliefدیکشنری انگلیسی به فارسیتسکین، کمک، راحتی، جبران، برجستگی، اعانه، ترمیم، فراغت، جانشین، حجاری برجسته، اسودگی، گره گشایی، رسایی، اسایش خاطر، تشفی، بر جسته کاری، خط بر جسته، رفع نگرانی،