burrدیکشنری انگلیسی به فارسیخم شدن، تیغ، پوست زبرو خاردارمیوه، گره، بر امدگی، با مته سوراخ کردن، غلیظ تلفظ کردن
twitchingدیکشنری انگلیسی به فارسیتکان دادن، ناگهان کشیدن، جمع شدن، بهم کشیدن، گره زدن، فشردن، پیچاندن
twitchesدیکشنری انگلیسی به فارسیtwitches، کشش، حرکت یا کشش ناگهانی، تکان ناگهانی، ناگهان کشیدن، جمع شدن، بهم کشیدن، گره زدن، فشردن، پیچاندن