annealedدیکشنری انگلیسی به فارسیضد انعقاد، پختن، گرم کردن، سخت وسفت کردن، بادوام نمودن، حرارت زیاد دادن و بعد سرد کردن
annealدیکشنری انگلیسی به فارسیزنگ می زند، پختن، گرم کردن، سخت وسفت کردن، بادوام نمودن، حرارت زیاد دادن و بعد سرد کردن
muffsدیکشنری انگلیسی به فارسیکوپلینگ، دست پوش، دست گرم کن، بدبازیکن، خیط و پیت کردن، سرهم بندی کردن، سردواندن