گرفتگیدیکشنری فارسی به انگلیسیblock, blockage, choke, eclipse, embarrassment, gloom, kink, obstruction, occlusion, snarl, tie-up
Centreدیکشنری انگلیسی به فارسیمرکز، میانه، مدار، میان، وسط و نقطه مرکزی، در مرکز قرار گرفتن، تمرکز یافتن
centersدیکشنری انگلیسی به فارسیمراکز، مرکز، میانه، مدار، میان، وسط و نقطه مرکزی، در مرکز قرار گرفتن، تمرکز یافتن
centerدیکشنری انگلیسی به فارسیمرکز، میانه، مدار، میان، وسط و نقطه مرکزی، در مرکز قرار گرفتن، تمرکز یافتن
meteدیکشنری انگلیسی به فارسیمتا، خط مرزی، کرانه، سنگ مرزی، پیمانه، میزان، پیمودن، دادن، سهم دادن، اندازه گرفتن