گرددیکشنری فارسی به انگلیسیannular, brave, circular, courageous, dust, flour, hero, intrepid, powder, round, roundel, valorous, warrior, rounded
dustsدیکشنری انگلیسی به فارسیگرد و غبار، غبار، گرد و خاک، خاک، خاکه، ذره، تراب، پاشیدن، گردگیری کردن، گرد گرفتن از، ریختن
wrangleدیکشنری انگلیسی به فارسیاز بین بردن، داد و بیداد، نزاع، مشاجره، بحث، داد و بیداد کردن، مشاجره کردن، نزاع کردن، گرد اوری و راندن احشام