glimmersدیکشنری انگلیسی به فارسیچشمک زدن، روشنایی ضعیف، نور کم، درک اندک، با روشنایی ضعیف تابیدن، سوسو زدن، کور کوری کردن
pikesدیکشنری انگلیسی به فارسیپیک ها، اردک ماهی، قله کوه نوک تیز، هر چیز نوک تیز، نوک نیزه، نیزه دسته چوبی، میخ نوک تیز، کلنگ دو سر، سریعا رفتن، نیزه زدن، رحلت کردن، با چیز نوک تیز سوراخ کرد