کوتاهدیکشنری فارسی به انگلیسیstumpy, brief, passing, short, low, near, sawed-off, synoptic, terse, transient, little
clipدیکشنری انگلیسی به فارسیکلیپ، برش، گیره یا پنس، پشم چینی، شانه فشنگ، گیره کاغذ، چیدن، کوتاه کردن، بغل گرفتن، محکم گرفتن، احاطه کردن
dockدیکشنری انگلیسی به فارسیاسکله، بارانداز، لنگر گاه، جای محکوم یا زندانی در محکمه، جاخالی کردن، بریدن، کوتاه کردن
docksدیکشنری انگلیسی به فارسیاسکله ها، بارانداز، لنگر گاه، جای محکوم یا زندانی در محکمه، جاخالی کردن، بریدن، کوتاه کردن