کسل کنندهدیکشنری فارسی به انگلیسیarid, dull, humdrum, slow, prosaic, stupid, tedious, uninspired, uninteresting
condenseدیکشنری انگلیسی به فارسیکنسانتره، منقبض کردن، متراکم کردن، هم چگال کردن، تغلیظ کردن، مختصرومفیدکردن، چگالیدن