کنددیکشنری فارسی به انگلیسیcanopy, cumbersome, draggy, dull, heavy, slow, languid, languishing, lazy, leaden, obtuse, shackle, slack, slow-motion, sluggish, stagnant, stiff, tardy
classifiesدیکشنری انگلیسی به فارسیطبقه بندی می کند، دسته بندی کردن، طبقه بندی کردن، رده بندی کردن، مرتب کردن
gradatesدیکشنری انگلیسی به فارسیدرجه بندی می کند، بتدریج بارنگ دیگرامیختن، درجه بندی کردن، تدریجا عمل کردن یا شدن
frankincenseدیکشنری انگلیسی به فارسیبنفش، کندر، لبان، بوته کندر، درخت کندر سرخ، کندر هندی، درخت مرمکی
subdividesدیکشنری انگلیسی به فارسیتقسیم می کند، طبقه بندی کردن، بخشیزه کردن، بقسمت های جزء تقسیم کردن، باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن