کنایهدیکشنری فارسی به انگلیسیallusion, cue, double-entendre, inkling, innuendo, insinuation, sarcasm, intimation, quip, shot
squibsدیکشنری انگلیسی به فارسیکتک زدن، فشفشه، دارای صدای فش فش، کنایه، اتش بازی، کنایه زدن، فشفشه کردن
quipدیکشنری انگلیسی به فارسیفریاد زدن، کنایه، طعنه، طنز، گوشه، لطیفه، بذله، طعنه زدن، مزه ریختن، ایهام گفتن