کم کمدیکشنری فارسی به انگلیسیdribs and drabs, gradual, gradually, piecemeal, imperceptible, imperceptibly
instilدیکشنری انگلیسی به فارسیتزریق، کم کم تزریق کردن، کم کم فهماندن، اهسته القاء کردن، چکه چکه ریختن، چکاندن
instilsدیکشنری انگلیسی به فارسیتزریق می کند، کم کم تزریق کردن، کم کم فهماندن، اهسته القاء کردن، چکه چکه ریختن، چکاندن
instilledدیکشنری انگلیسی به فارسیتزریق شده، کم کم تزریق کردن، چکه چکه ریختن، چکاندن، اهسته القاء کردن، کم کم فهماندن