کمدیکشنری فارسی به انگلیسیdeficient, barely, down , light, little, low, few, hardly, poorly, inadequate, inadequately, insensible, short, lightly, thimbleful, under-, meager, mean, measl
minimsدیکشنری انگلیسی به فارسیminims، هر چیز کوچک، چکه، قطره، جانور بسیار ریز، ادم کوتوله، نقطه، کوچکترین ذره، ذره، چیز کم اهمیت و خرد
minimدیکشنری انگلیسی به فارسیحداقل، هر چیز کوچک، چکه، قطره، جانور بسیار ریز، ادم کوتوله، نقطه، کوچکترین ذره، ذره، چیز کم اهمیت و خرد، وابسته به حداقل، حد اقل، خرد، کمترین