pensدیکشنری انگلیسی به فارسیقلم، کلک، شیوه نگارش، خامه، اغل، خانه ییلاقی، نوشتن، نگاشتن، بستن، در حبس انداختن
autobiographersدیکشنری انگلیسی به فارسیautobiographers، نویسندهء شرح حال خود، خودزیستنامه نگار، کسی که تاریخچه زندگی خود را می نویسد
penدیکشنری انگلیسی به فارسیخودکار، قلم، کلک، شیوه نگارش، خامه، اغل، خانه ییلاقی، نوشتن، نگاشتن، بستن، در حبس انداختن