کفیلدیکشنری فارسی به انگلیسیacting, bail , bailsman, bondsman, caretaker, guardian, surety, warrantor
bail outدیکشنری انگلیسی به فارسیاز دست رفته، به قید کفیل آزاد کردن و شدن، با پاراشوت از هواپیما پریدن