کشیدندیکشنری فارسی به انگلیسیdraw, description, drain, extract, slide, picture, pull, receive, refine, strain, sweep, tow, trace, trail, weigh
tillدیکشنری انگلیسی به فارسیتا، دخل پول، کشو، دخل دکان، قلق، یخ رفت، کشت کردن، زراعت کردن، زمین را کاشتن، خیش زدن، خیش کشیدن، تا وقتی که، تا اینکه، تاانکه
tillsدیکشنری انگلیسی به فارسیتیلز، دخل پول، کشو، دخل دکان، قلق، یخ رفت، کشت کردن، زراعت کردن، زمین را کاشتن، خیش زدن، خیش کشیدن
scaleدیکشنری انگلیسی به فارسیمقیاس، اندازه، ترازو، معیار، پوسته، گام، فلس، درجه، وزن، تناسب، نسبت، کفه ترازو، مقیاس نقشه، پله، خط مقیاس، هر چیز مدرج، وسیله سنجش، هر چیز پله پله، اعداد روی د